♦همچنان نابالغ♦

امروز 95/9/5 بود^^

امرووووز ما اینجا جمع شده ایم تا برای ژوژمانهای در راه اظهار نگرانی کنیم.
و فقط هم اظهار نگرانی و نه بیشتر
و از آنجایی که نگرانیهایمان در این راه اظهار میشوند نمیتوان آن را برای آنالیز گواش ناتمامی که "نمایشگاهی" بود ، نیز اظهار نمود.
گذشته از اینها این بنده حقیر فکر میکنم که اگر فردی با خصوصیات شخصیتی سرد و نادیده گیرنده بطوری ناگهانی با شما شروع به خوش رفتاری کند، شما نباید به اصطلاح "وا" بدهید چون هر لحظه ممکن است رفتارش با شما تغییر کند :/
ولی از سویی دیگر بخش بزرگی از من از این امر خوشحال میشود و درصورت کنترل نشدن افسار پاره خواهد کرد و باز گرداندنش با خداست....
خلاصه که عقل چیزی میگوید حس چیز دیگر °_°
و وینا هم کلا جدا از این دو تمرین آواز میکند و از آنجایی که به موسیقیهای خشن علاقه دارد تمریناتش چندان دلچسب نیست.
*وینا و کیگو را میتوان دو دشمن خونی معرفی کرد که بر سر تصاحب جایگاهی که خدا میداند چیست با هم رقابت میکنند*
غرور کیگو اجازه نمیدهد که تازه کاری مثل وینا وی را شکست دهد و از طرفی دیگر وینا با مینا پیوند عمیق تری دارد؛این روزها البته...
القصه که روزی دوست داشتنی بود^^
تا درودی دیگر بدرود

فشار عصبی، آدمای بی منطق و گربه ها

°~°
بذار از آخر بگم:
حس میکنم ارتباطم با گربه ها بهتر شده کمتر ازم فرار میکنن@_@
شاید خودمم باید کمتر از خودم فرار کنم که من و خودم رو دو بخش جدا ندونم، که خودمو از بیرون نبینم جوری که دیگرانو از بیرون میبینم
کمی قبل تر:
یه سری آدما هستن که عقل و اختیارشونو گذاشتن تو جعبه و درشو با چسب پنج سانتی مهر و موم کردن
میپرسید بجاش چی دارن؟
دستنوشته های مزخرفی بنام قانون
و تلاش هم نمیکنن که چیز دیگه ای رو درک کنن.
چراکه مجبورن در جعبه رو باز کنن و بفمن که حرفای چرند روزمره ای که میخوان بزنن رو از پشت تلفن هم میشه گفت.
قبل تر از همه اینکه :
اگه کسی ازم بپرسه مدرسه یعنی چی؟
بهش میگم یعنی بارکشی
یعنی وقت کشی
و ازونجایی که باید آرامش خودمو حفظ کنم دیگه ادامه نمیدم
امروز صاحب یه میزنور شدم^__^: زندگانی لاکچری
فردا که تا ساعت شیش مدرسه م از خدا جلو جلو صبر طلب میکنم
از سه تا شیشش که مشکلی نیست ولی یازده تا دو :/
یه دبیر #محافظه کار و درس شیرین مبانی رایانه
صبره رو برا این مواقع میخوام
حالا هر چه~_~
من باید برم ساعت هفت بخوابم تا فردا سرحال باشم^₩^
اینو استاد کنکورمون گفته
*یواشکی میره لپتاپو روشن میکنه تا آنادر ببینه
7:03 بعدازظهر
کسی که احتمالا اسمش مینا باشه

دایره مینایی (بخش اول)

dark anime boy monochrome

تماشای خوبی بود، اگه بفهمی چی میگم.

خرگوش دیوانه

تادا~~~

*ظاهر شدن ناگهانی در حالی که یه ماسک صورتشو پوشونده*

واییییییییی از دست آدمای تندرو :|

میگه اگه اینو [نامحرم] نگاه کنی اونو [نامحرم] نگاه کنی توقعاتت میره بالا :| میشه 100% »

وقتی یه آقایی میاد خواستگاری شما (دقت کنید که هیچکس کامل نیست) ، 50% ئه »

شما قبول نمیکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی »

میرسی به سن 40 »

بعد میبینی داری پیر میشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی »

خودتو میبندی به ریش یه نفر (مینایی از خودش اضافه میکنه:) 20% »

بعد همش راه میری بهش میگی تو چرا اینجوری نیستی تو  چرا اونجوری نیستی »

در نتیجه زندگی ناآرامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خواهی داشت؛

حالا من از سخنرانی ایشون فهمیدم که:

ایشون خیلی پرفکت بودن.

ایشون استاد دانشگاه بودن.

ایشون تشریف بردن کربلا سپس مشهد که از ائمه درخواست همسر کنن.

همسر ایشون هم خیلی پرفکت بودن.

همسر ایشون هم تشریف بردن کربلا(قشنگ همون موقع که استاد تشریف برده بودند ها) و کلا تو مشهد سکونت داشتن.

استاد به همرا همسر و ××(تعداد فرزندانشون) فرزندشون زندگی خوشی دارن.

حالا چرا؟

چون ایشون انقدر که پرفکت بودن "نقد دنیا رو ول کردن و نسیه آخرت رو چسبیدن"

ولی جای دیگری در این سخنرانی پرفراز و نشیب ایشون ادعا میفرمایند که بنده اصلا نیازی نداشتم و سوال کوچکی که در ذهن این حقیر ایجاد میشود اینست که:

مگر میشود نیازی نداشت و دنیا را طلب کرد؟

منظورم اینه که باید اول این نیازه(حالا هر چی،قدرت پول زن و.....) تو شما وجود داشته باشه که یه درگیری بین انتخاب دنیا و آخرت پیش بیاد مگررر نه؟

پس وقتی که طرف میگه همکلاسیام میرفتن با دخترای محل فلان بسکتبال بازی میکردن و به منم میگفتن بیا و من بهشون میگفتم من نیازی ندارم(حال من ندانم از روی مریض احوالی یا چیزهای دیگر)، چطور میتونه بگه بخاطر آخرتم اینکارو میکنم؟

خرگوش دیوانه

من میفهمم که تنوع طلبی خطرناکه!

من میدونم که چرا چشمای من باید فقط یه نفرو تو زندگیم ببینه

و نیازی هم نیست کسی بیاد دوباره برام توضیح بده!

فقط یکم همه چیو با هم قاطی کردم :|

در اون لحظات مغز من اینطوری کار کرد:

مگه فهمیدن اینکه چیزی کامل نیست بده»

مگه تلاش برای 100% شدن بده »

مگه نه اینکه آدم کمال طلبه؟ »

یعنی دارن بهمون میگن نفهمیم؟ برای اینکه خوشحال باشیم؟ برای اینکه تو زندگیمون آرامش داشته باشیم؟ پس یعنی آرامش داشتن تو نفهمیدنه؟

نفهمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیدن

17:45:36


عنوان به دلایلی حذف شد

متن هم حذف شد :/
نوشته بودم دو ماه کافی نیست تا کسی دیگری رو بشناسه چه برسه به اینکه بخواد احساسات مهمی بهش داشته باشه.
و چون که واقعا بدیهی بود پاکش کردم. درمورد احساسات منفی مثل تنفر شما زیاد ضربه نمیخوری، فوقش میفهمی که طرف اون جوری که تو فکر میکردی نبوده؛ اما در مورد حسهای مثبت مثل دوست داشتن و اعتماد چی؟
اینم بدیهیه...
آدمی پی به xxxxx خودش میبره و با این مساله تنها میمونه که: حالا من چی کار کنم؟
ولی اصلا جای نگرانی نیست تا جایی که این چیزا فقط یه حس درونی بوده و تغییری تو رفتارمون نداده باشه -_-
مساله مهم اینه که: چی میشه که/چرا ما از بعضیا خوشمون میاد و از بعضی نه؟ و نسبت به بعضی هم حسی نداریم؟؟؟
بستگی به طرز تفکرمون و سبک زندگیمون داره که با هم همخونی داره/نداره؟
پس چرا بعضیا جذب قطب مخالف خودشون میشن؟
فعلا جوابی ندارم:/ باید برم تحقیق کنم...
پس فعلا

S(he) be(lie)ve(d)♪♫

طراحی مد

اینجا صفحه سیصد و اندی از یه رمان عشقی هفتصد صفحه ای نیست

و اگه باشه هم من جزو کاراکترای اصلی ش نیستم

که به علاقه م(که تا حالا نمیدونستم و تو این سیصد صفحه م نفهمیده بودم) نسبت به یکی از کاراکترای فرعی پی ببرم

ولی...

من واقعا تحسینش می کنم:) و الانم که قراره چند وقت نبینمش یه حس بدی مثل ناراحتی دارم! البته اینا کافی نیست که بگی "تو اونو دوست داشتی/داری"...

یاد یه متنی افتادم که میگفت هر وقت با آقآتُونـ دعواتون شد جلوش گریه کنید:) [البته پوکر فیس اینجا بهتر بود]

بعدش یه نفری تو مغزم گفت: اینجوری قیافه نگیرا! گریه کردن تو این مواقع خعلیم کار فمنینیه:|

منم یاد حرف یکی از آقا معلمام افتادم که پرسیده بود ازم:اصلا تو گریه م میکنی؟

و بعدش این سوال در ذهن من ایجاد شد که آیا اصلا من فمنین هستم؟

البته مهم نیست که "من" چی فکر می کنم... چون آدم خودشناسی رو از حرف دیگراان به دست میاره...

ja...


شهت :/


الگوی صوتی ثبت گردید!

سلام بر پست شماره 19^^

درسته که فعلا صدا ندارم ولی تصویر که دارم... حس پری دریایی رو دارم[اوهوع! می چان خوشحالیا] کلا صدام از دست رفته ولی یه چیز با ارزش تر به دست اوردم^^

حالا بعدا تعریف میکنم:)

فردا امتحان طراحی دارم برام دعا کنید^^[اگه بعدا دیدینم بازم دعا کنید خوب نمره بده بهم]

ممنونتونم

شبتونم بخیر:)


you can't spell LOVE without V

nihao!

اومدم یه پست سریع و نه چندان به درد نخور[چی شد الان؟] بذارم:) و استایل این پست بصورت 7 هدف(همون که خانوم نوری گفت)میباشد:

1-V(کیم ته هیونگ)، وی نیست و عدد پنج یونانیه-_- به جان کیگو نمیدونستم:|[+تو دیگه چه فن گرلی هستی؟-خو شاید نیستم اصلا!]

2-قسمت ده انیمه برادرز کانفلیکت بالاخره دانلود شد:) عاخه قسمت بدقلقی بود منم ولش کرده بودم قسمتای دیگه شو دیده بودم...

3- عکس این پست رو میتونید تو بلاگ دیتاباس ببینید^^من خیلی دوسِش دارم و تو نودهشتیا،انیم آپ و خود بلاگ اسکای اسمشو دیدم. برای من اون یه سنپای محترمه^^

4-خیلی دوست دارم فن فیکی بنویسم هم نام با عنوان:) ولی فکر کنم قبل از من کسی نوشته باشه ش...

5-نمیدونم پَچ ترنسلیت گِیمش(چقدر خارجکی شد^^) کی میاد:| حوصله م ندارم ژاپنیشو دان کنم...

6-یه وبلاگ خیلی خوب پیدا کردم←کلیک میتونید معنی "تولید محتوای مفید" رو اینجا درک کنید^^

7-گیم یا کتاب خوب(تو هر سبکی که بود اشکال نداره ترجیحا ترسناک نباشه) بهم معرفی کنید...

خو تموم شد! کیگو اونجوری نگاه نکنا... خودم میدونم این هفتا هیچ کدومش هدف نبود ولی به هر حال هفتا که بود‼

کیگو:*سری بعنوان تاسف تکون میده و سنگی که تو دستشه رو تو دریاچه ی روبه روش میندازه*

خُبه خُبه واسه من شاخ میشی! چرا اسمت اینجا نبود؟ بهم دروغ گفتی که اسمت ژاپنیه هان؟ چرا راستشو نگفتی؟چرا ساکتی هان؟

پ.ن:صدام بدجوری گرفته

پ.ن:چقدر تو این پست لینک چپوندما... عذرخواهی:)


I am so girly:)

چتر-خیابون انقلاب

چَترِتُـو بِدِهـ دَستـِ اَبرآ بارونبِذآر یِدَفعِهـ ـَمـ مآ بِهـ جآشُونـ گِریِهـ کُنیمـگریه

*عکسه رو خودم انداختم ولی خیلی بد کادرش کردم به بزرگواری خودتون ببخشید:)


خدا رو شکر^^

صبح شنبه تون بخیر!
و خسته نباشی بیان!دوستت دارم

ساعت چهار و چهل و شیش دیقه بعد از ظهر

پ.ن:Tadaimasu!

هنوز روز تموم نشده کی چان

ساعت10:50

پ.ن2:همممممم Canewdon! بعدا یادم بندازید دربارش پست بذارم

هیچ کاریم تا حالا انجام ندادم:|


♦آدم باید بعضی وقتا بشینه پیش خودش
ببینه حالش چطوره، چی کارا میکنه، از چی خوشحاله/ناراحته...
♣چقدر تو این مدت برای بهتر شدن تلاش کرده
اصلا پیشرفتی داشته یا نه
♠همچنان نابالغه؟ یا نه از همه لحاظی کامل شده؟
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan