♦همچنان نابالغ♦

S(he) be(lie)ve(d)♪♫

طراحی مد

اینجا صفحه سیصد و اندی از یه رمان عشقی هفتصد صفحه ای نیست

و اگه باشه هم من جزو کاراکترای اصلی ش نیستم

که به علاقه م(که تا حالا نمیدونستم و تو این سیصد صفحه م نفهمیده بودم) نسبت به یکی از کاراکترای فرعی پی ببرم

ولی...

من واقعا تحسینش می کنم:) و الانم که قراره چند وقت نبینمش یه حس بدی مثل ناراحتی دارم! البته اینا کافی نیست که بگی "تو اونو دوست داشتی/داری"...

یاد یه متنی افتادم که میگفت هر وقت با آقآتُونـ دعواتون شد جلوش گریه کنید:) [البته پوکر فیس اینجا بهتر بود]

بعدش یه نفری تو مغزم گفت: اینجوری قیافه نگیرا! گریه کردن تو این مواقع خعلیم کار فمنینیه:|

منم یاد حرف یکی از آقا معلمام افتادم که پرسیده بود ازم:اصلا تو گریه م میکنی؟

و بعدش این سوال در ذهن من ایجاد شد که آیا اصلا من فمنین هستم؟

البته مهم نیست که "من" چی فکر می کنم... چون آدم خودشناسی رو از حرف دیگراان به دست میاره...

ja...


♦آدم باید بعضی وقتا بشینه پیش خودش
ببینه حالش چطوره، چی کارا میکنه، از چی خوشحاله/ناراحته...
♣چقدر تو این مدت برای بهتر شدن تلاش کرده
اصلا پیشرفتی داشته یا نه
♠همچنان نابالغه؟ یا نه از همه لحاظی کامل شده؟
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan