آهم^^
یه فکرایی هست که به زور راه خودشو به ذهن آدمی پیدا میکنه و یکی از اونایی که به ذهن من راه پیدا کرد مثل یه تیکه از یه فیلم بی سر و ته بود، من و سرنوشت بین جمعیت داشتیم با هم میرقصیدیم یا بهتر بگم سرنوشت داشت منو با خودش این ور و اون ور میکشید؛
یه لباس قرمز تنم بود که حیلییی به عجیب بودن فکر اضافه میکنه و با اینکه همیشه فکر میکردم سرنوشت زنه ولی تو فکرای من یه مرد قد بلند بود که صورتشو نمیدیدم.
خلاصه که محکم نگه م داشته بود و داشت میرقصید و وقتی اطرافمو نگاه کردم یعالمه چهره آشنا دیدم و که اونام داشتن میرقصیدن ولی انگار سرنوشت به ریتم آهنگ توجه نداشت و با یه آهنگی که من نمیشنیدم میرقصید.
الان فکر کنم تقریبا بدونم این فکر چه معنی ای میده ولی اگه به زبون بیارمش دیگه راه برگشتی نیست!
++++
اسم این پستو از روی steins;gate و chaos;head برداشتم از فرمتش خوشم اومده بود*_*
یه فکرایی هست که به زور راه خودشو به ذهن آدمی پیدا میکنه و یکی از اونایی که به ذهن من راه پیدا کرد مثل یه تیکه از یه فیلم بی سر و ته بود، من و سرنوشت بین جمعیت داشتیم با هم میرقصیدیم یا بهتر بگم سرنوشت داشت منو با خودش این ور و اون ور میکشید؛
یه لباس قرمز تنم بود که حیلییی به عجیب بودن فکر اضافه میکنه و با اینکه همیشه فکر میکردم سرنوشت زنه ولی تو فکرای من یه مرد قد بلند بود که صورتشو نمیدیدم.
خلاصه که محکم نگه م داشته بود و داشت میرقصید و وقتی اطرافمو نگاه کردم یعالمه چهره آشنا دیدم و که اونام داشتن میرقصیدن ولی انگار سرنوشت به ریتم آهنگ توجه نداشت و با یه آهنگی که من نمیشنیدم میرقصید.
الان فکر کنم تقریبا بدونم این فکر چه معنی ای میده ولی اگه به زبون بیارمش دیگه راه برگشتی نیست!
++++
اسم این پستو از روی steins;gate و chaos;head برداشتم از فرمتش خوشم اومده بود*_*
چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۶