چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴
اوهایو-!-
اول از همه باید اعتراف کنم: ذهن من درگیر هیچ مساله بزرگی نیست...
حالا نمی دونم خجالت بکشم یا خیالم راحت باشه :/ همین الان داشتم کارای چاپ دستی دانشجوهای گرافیکو نگاه می کردم؛ با خودم گفتم یعنی منم یه روز مثل اینا میتونم بشم؟! اصلا در این مورد نظری ندارم :| نمی خوامم قبول کنم بی استعدادم:|
چه می دونم؟شاید از مضرات مقایسه کردن خودم با آیناز یا رقیه سادات باشه... کیگو! آیناز نخبه است! عاشقه-عشق به هنرو میگما- ولی حس می کنم خودشو قبول نداره و همینم حرصمو درمیارهo_O
دیروز تو مدرسه بازارچه زده بودیم، بچه های کلاس عکسا و سفالاشونو اورده بودن بفروشن، حالا بگذریم که هیچ کی پول نیورده بود بچه های ما هم تخفیف نمی دادن ولی سومامون اومدن فقط ازمون ایراد گرفتن و روحیه مونو خراب کردن:/
من که کار نبرده بودمم ناراحت شدم دیگه حال اون که اون حرفا رو بهش زده چی بوده خدا می دونه...
واقعا نگرانم! همش به خودم میگم سال بعدو چجوری می خوای پاس کنی؟! و هیچ جوابی نمیاد:/
یعنی اشتباه کردم؟